دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 250500

تاریخ انتشار : فروردين 1398

◄ در 4 سالگی می‌گفتم: پدرم بهترینه.
◄ در 6 سالگی می‌گفتم: پدرم همه را می‌شناسه.
◄ در 10 سالگی می‌گفتم: پدرم عالیه اما کمی بداخلاقه.
◄ در 12 سالگی می‌گفتم: وقتی بچه بودم پدر مهربان تر بود.
◄ در 14 سالگی می‌گفتم: پدر داره نسبت به من کنجکاو میشه.
◄ در 16 سالگی می‌گفتم: پدرم مال عصر و دوره‌ی ما نیست.
◄ در 18 سالگی می‌گفتم: با مرور زمان اخلاق پدرم بدتر میشه.
◄ در 20 سالگی می‌گفتم: سخته پدر را ببخشم، تعجب می‌کنم مادر چطور اونو تحمل میکنه!
◄ در 25 سالگی می‌گفتم: پدر با همه‌ی کارهام مخالفه.
◄ در 30 سالگی می‌گفتم: خیلی سخته با پدر به توافق برسیم، نمی‌دونم وقتی پدر جوان بود پدربزرگ چه از دست او می‌‌کشید.
◄ در 40 سالگی می‌گفتم: پدرم ما رو با ضوابط و قواعد بسیاری تربیت نمود، من هم باید چنین کنم.
◄ در 45 سالگی می‌گفتم: در حیرتم پدر چطور موفق شد ما رو تربیت کنه!
◄ در 50 سالگی می‌گفتم: کنترل فرزندان خیلی دشواره، پدر چقدر برای تربیت ما متحمل سختی شد.
◄ در 55 سالگی می‌گفتم: پدرم خیلی دور اندیش بود، و برای آینده‌ی ما برنامه ریزی می‌کرد، پدری نمونه و مهربان بود.
◄ اما اکنون در سن 60 سالگی میگم: پدرم بهترینه.

در این گردش 56 ساله‌ی عمر به نقطه‌ی آغاز در چهارسالگی بازگشتم:
♡❤ «پدرم بهترینه» ♡❤