یه بار خواهرم آب گذاشته بود بجوشه بعد تلفنش زنگ خورد و تلفن رو جواب داد آب هم جوشیده بود یه لحظه میخواست بگه آب جوشید جوش و سوخت رو قاطی کرد گفت آب جوخت...هیچی دیگه یارو پشت تلفن از خنده توی ساعت قایم شده هر پنج دقیقه کوکو میکنه ماهم که پخش زمین شدیم از خنده?
خاطرات خنده دار
واسه رفیقم دنبال خونه بودیم، با کلی وام و قرض ۵۰ تومن برای پول پیش جور کرده بود.
تو یکی از این بنگاهها دو نفر داشتن یه مغازه ۲ میلیاردی رو معامله میکردن، فروشنده به خریدار گفت بخاطر گل روی شما ۱۰۰ تومن تخفیف دادم.
رفیقم گفت ببین، اینا حتی گل روشون هم از کل دارایی من بیشتره.
یکی دیگه از خاطراتی که برای گرفتن گواهی نامه یادم اومد اینه که یه بار تو خیابون اصلی داشتیم میرفتیم سرهنگه گفت همین جا نگه دار.منم بحای اینکه بیام کنار، دقیقا همونجا وسط خیابون ماشینو نگه داشتم
یعنی سرهنگه شوکه شد. باتعجب گفت این چکاریه جرا وسط خیابون نگه داشتی
یبارم یکی زنگ زده بود از بابام ماشینشو قرض بگیره حالا مکالمه رو
+داداش ماشینتو یه روز میدی دستم باشه
-اره مشکلی نداره فقط خلاف ملاف که نمیخوای بکنی
+نه بابا خلاف کجا بود فقط. یه ۲۰ لیتر مشروب میخوام از بابلسر بیارم
-:/
اسم پروفایل تلگرامم اسم داداشمه بعد منو رفته بودن تو یه گروه چت عضو کرده بودن منم هر کی میومد پی وی شماره داداشمو می دادم بهشون (حالا داداشم کلاس ششمه) خلاصه این دخترا زنگ میزدن بهش اون بیچاره هم هنگ میکرد یه بار بابام که از این زنگ زدنا عصبانی شده بودن خودشون گوشی رو برداشتن حالا چی شنیدن بماند ولی بعدش با داداشم یه دعوای مفصل داشتن منم این طرف داشتم از خنده غش میکردم .
اگه تو هم مثل من انقدر با محبتی لایک کن
اون قدیما که با دختر خاله و پسرخاله و... بازی میکردم و بچه بودم یه قانون نانوشته برا گل یا پوچ وجود داشت که میگفت اون دستی که توش گله نبضش تند تر می تپه برا همین دست طرف رو می گرفتیم و نبضش رو چک میکردیم که ببینیم گل تو کدومه
اون اولا که به سن تکلیف رسیده بودم و احکام و اینا رو فهمیده بودم
یه بار دو باره خواستیم باهم بازی کنیم واز قضا گل تو دست من بود
حالا هی پسر داییم میگف باید دستتو بگیرم هی من میگفتم نه دیگه این قانون قبول نیس و... ( روم نمی شد بگم نامحرمی) هیچی دیگه نزدیک بود دعوا شه سر این موضوع منم که بی اعصاب... ولی خدا رو شکر دختر داییم اومد وسط قضیه ختم به خیر شد ...
الان چند سال از اون سالا گذشته و مکالمه الانمون از یه سلام خدافظ فرا تر نمیره و واقعن دلم برا اون روزا و اون بازیا که برا همچین چیزای مسخره ای تموم شد تنگ شده ....
افسوس و صد افسوس برا این میزان از تباهی من):
_رشد منفی جمعیت چه عواقبی داره؟؟
تورو خدا یکی بهم برسونه معلم داره میپرسه =//////
ندا:نمدونم والا
شادی:یکم درسم بخونی بد نیس. ایش
فاطی:صفحه شونزده بالاش.عه نه وایسا این نیس
ساناز:باعث پیل صدن جامعه پیخه! بدوخ برو بگو!
ملیح:پیدا کردم! پیوی فرستادم برات^^
_وی پس از تشکر پاسخ را ارسال میکند.
(اندر گروهدرسی دانشاموزان)
لطفا دیگه دبیرا تو پیوی یواشکی خبر اینجارو نگیرن.مرسی اه
(Your friend) به معنای دوست شما
یه سال موقع انجیرا (استان فارسیا میدونن چی میگم) با داییم و پدر بزرگم تو انجیرستون خوابیدیم که یه وخ نصفه شب کسی نیاد انجیر بدزده
ساعت 3 شب همه خواب بودن ولی از اونجایی که من آدم ترسویی هستم خوابم نمیبرد (تو پشه بند هم خوابیده بودیم)
یه لحظه یه نور دیدم اولش ترسیدم ولی بعد که نگاه کردم دیدم یه مرده پتو انداخته رو خودش و داره انجیرارو جمع میکنه ببره
منم داییم و پدر بزرگمو بیدار کردم و پدر بزرگم گفت ساکت باشین و آروم پشت سر من بیایین ما هم رفتیم وقتي رسیدیم نزدیکش داییم با دست زد سر شونش(ساعت 3 نصفه شب)
طرف که یه لحظه روح خمینی اومد جلو چشاش همونجا نشست تا نیم ساعت هیچی نمیگفت بعدشم هرچی انجیر جمع کرده بود رو گذاشت همونجا و رفت حتی روش نشد معضرت خواهی کنه بدبخت
اقا دو سال پیش داشتم بادمجون کباب میفروختم.
البتعوه در کنار بلال و چای و خیلی چیزای دیگه.
ما ب بادمجونا روغن میزنیم تا راحت بشه پوستشونو کند.
ی شب دوتا دختر اومدن دو تا بادمجون کباب گرفتن و وقتی دیدن روغن خورده دوتا هم خام بردن.
اره خیلی زرنگ بودن رفتن بعد از خوردن اونا خودشون اونا رو کباب کردن.
چقدر منحرفی چقدرررر
اسم منو بخون اگه فرستادی لایک کن
زن همسايه كناريمون استاد ادبياته
تو كوچه با يه خانومى دعواش شد بهش گفت فربه =)
۲۳ آبان:
اسکی رفتم هارهارهار:|
یسال مسول برنامه 22 بهمن شدم . یه تیکه از سرودمون میگفت دیده امام من به همه گفته بودم میگه میوه امام. بله معلمم نداشتیم چیزی بهمون بگه
سال ششم دبستان
تو یه عروسی به خانمی که کنارم بود گفتم اون دختره رو که آرایش بدی داره میبینین چه جوری میرقصه اصلا بلد نیست با اون آبرو هاش ( آخه ابروهاشو خیلی بد برداشته بود ) خانمه هم که سرخ شده بود گفت اون پسر منه
آخه برادر (خواهر)چه وضعشه مردم رو خجالت میدین
یـ بابا بزرگ دارم گلاب بـ روتون شب اداری داره خخخ صبح ک بـیدار میشه بـ مامان بزرگ ام میگه بـیا توام کـنارم بشین
مامان بزرگ ام میگه رو اون تشک پر از شاش ات
هرروز صبح موقع نماز ام با رو همون تشک تیمم میزنه و نماز میخونه
ــــــ اولین جکم هست اگه بی مزه است ببخشید
یه بار سر کلاس بودیم دبیرمونم یه ادم سفت و سخت بود. دیدم امبولانس اومده تو حیاط . منم گفتم برم فضولی واسه اولین بار تو عمرم اجازه گرفتم برم دسشویی معلمه ن گذاشت ن برداشت داد زد الان چ موقع دسشوییه خانوم و بدین صورت ابروی من رفت. خلاصه ک اره فضولی چیز خوبی نیست. : |
عمق فاجعه رو اونجا درک کردم که پیش مامان بابام نشسته بودم از دهنم پرید به خواهرم گفتم من تورو پشم خودمم حساب نمیکنم:)
بابام گفت:چی؟؟×_×
گفتم پشم شمارو نگفتم که واسه خودمو گفتم.
دیگه هیچ وقت باهام مثل قبل نشد...^-^
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 30488
کل بازدید: 511302056