فامیل دور : آقای مجری من با زوری که در این خر میبینم افق های روشنی در برابر خودم میبینم .
جیگر :
من خر نیستتتم !
من خر نیستتتتتم
من خر نیستتتتتتتتتتم
فامیل دور :
ببخشید جسارت کردم ، شما عقابی ، پروانه ای ،
من خرم که با تو توی این خونه موندم . . .

فامیل دور : من شبیه در دستشویی بین راهی هستم
ببعی : من شبیه کلم خر گاز زده ام
گاوی : ببین من چقدر زشتم ، شبیه جیگرم
عزیزم ببخشید : پسرعمه زا رو ببین کلاهشو برداری میشه مثل طی بر عکس :|

فامیل دور:آقای مجری این موبایری که بمن دادی خرابه!
آقای مجری: چرا؟
فامیل دور:از یک تا نه بیشتر نداره، حارا من ده رو چه جوری بگیرم؟؟؟
(عشق من اون صدای زنگ ضایع موبایرشه)

سلام...
عاقا بیا ببین چ خبره دیالوگ ماندگار اوردم ماندگارتریت دیالوگیه ک تو ذهنمه .....
عادل فردوسی پور....
پرسپولیس.سپاهان
دقیقه نود و پنجم مسابقست این شاید اخرین بخت تیم پرسپولیس باشه فرزاد اشوبی ضربش ب مدافعان برخورد میکنه حالا خلیلی موقعیت برای بازیکنای تیم پرسپولیس در دهانه دروازه ،توی دروازه چه زمانی گل میزنه این تیم پرسپولیس دقیقه نود و ششم مسابقه قهرمان لیگ عوض میشه ....
.
.اگه تو هم فک میکنی ک ماندگارترین دیالوگ اینه لاک کن .
عاشقتم پرسپولیس^_^...... ‎^_~‎‎.....

فامیل دور:خانم افشار میشه از من یه عکس بگیری؟من از بچگی آرزوم بود که خانم مهناز افشار از من عکس
بگیره!!!

یه خواهرزاده دارم از این موجودات ناشناخته دهه نود (تازه سه سالش شده) اومده میگه خااااااالهههههه؟! یه شعر بخونم؟
من: بخون عزیزم ^_^
موجود ناشناخته: نباشم، باشم، آش بخورم، ب....اشم!!!!!!!!
من: 0_0
موجود ناشناخته: ^__^
ترانه سرا
آش فروشی محل
محسن یگانه
فامیل دور: من دیگه حرفی ندارم
خواهرزاده شاعره من دارم عایااااا؟ ^__^

مجری: فامیل دور اون چیه دست بچته؟
فامیل: قشنگه آقای مجری؟ من واسش خریدم،اسمش خیلی سخته درست نفهمیدم تملت،تمبلت،...
مجری: آخه بچه انقدری تبلت چمیدونه چیه؟ بچه داری چیکار میکنی؟
بچه: دارم پرینازو ادد میکنم!
مجری: فامیل این بچه الآن باید بره بیرون بازی کنه،فعالیت جسمی داشته باشه،این چیزا به دردش نمیخوره
فامیل: آقای مجری الآن دیگه عصر ارتباطاته...این کارایی که شما میگین مال صبح ارتباطات بود،دیگه خیلی میخواست دیر باشه دو و نیم سه بعد از ظهر!
(یهو بچه میزنه زیر گریه)
فامیل: بابایی چرا گریه میکنی؟
بچه: پریناز تو ریلیشنشیپه!

دیالوگ ماندگار حشمت فردوس در سریال ستایش2 :
بیبیـــن ! اگه همه ی نابیناهای دنیا هم بینا بشن بازم دو نفر نابینا میمونن؛ یکی تو که نمیبینی چقد دوسِت دارم، یکی ام من که سَوایِ تو کس دیگه ای رو نمیبینم. افتاد؟؟؟؟
^_^

فامیل دور به کلاه قرمزی:نمیخواد سبقت بگیری از این کامیونه،پشت همین کامیونه برو دیگه اروم میره خوبه دیگه.
کلاه قرمزی:یه ساعته پشت کامیونیم ، اصلا این شاید وایساده ما چ میدونیم داره میره یا نه!!

یادمه وقتی فوتبالیستها برااولین بارپخش شد3-4سالم بود.یه روزبچه های فامیل دورهم جمع شدنو
خواستن فوتبال بازی کنن همه اسم یه بازیکنوکه دوس داشتن رو خودشون میذاشتن.منم که توکارتنه
بیشتراز تارو خوشم میومد گفتم منم تاروام.وقتی اونا بازی میکردن من رو زمین نشستمو همش میگفتم
آخ ...پام...جیغ...آخ پام...(آخه تارو تو اون قسمتا پاش درد میکردو نمیتونست بازی کنه)منم فک
میکردم اگه بگی کی ای بایدهمه حرکات اونو انجام بدی.بچه های...
فامیلم همش بهم میخندیدن الآن که یادم میاد میفهمم که چه ابرمظلومی بودم واسه خودم...

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُ باز
گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه
چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.
در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که
بدونی توی این پسته دربسته چی ئه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در.
دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.
یه سری از دل‌ها درشون باز ئه. می‌فهمی تو دلش چی ئه. ولی یه سری از دل‌ها
هست که درش بسته‌اس. این‌قدر بسته نگه‌اش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور
می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.
آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دل ئه که باز می‌شه

مجری:چه فیلمی میخواید ببینید؟
کلاه قرمزی: ;کلابلانکا
پسر عمه زا: ارباب کتلتها
ببعی: درباره بی بی
فامیل دور: دور شهر بی دفاع
گابی: بر گاو رفته

جیگر : گفتم غم تو دارم / گفتا غمت سر آید . گفتــم یا نگفتم , گفتــــم یا نگفتم , گفتـــــــــم یا نگفتم .
فامیل دور : ساکت شو دیگه خر .
جیگر : من خر نیستم , من خر نیستم , من خر نیستم .
فامیل دور : باشه بابا شما طاوس , شما ققنوس . من خرم که دارم با تو بحث میکنم .

فامیل دور : راه رفتـنـی را ، باید رفت ! در بستنی را ، بــــاید بست !

پسر عمه زا : در بستنی رو باید لیسید ! =))

سه نوع دور داریم:
اونی که دستت بش نمی رسه
اونی که چشمت بهش نمی رسه
اونی که فکرت هم بش نمی رسه
[فامیل دور]