دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

داستان کوتاه

  99120

مادربزگم همیشه میگفت از هر دست بدهی از همان دست میگیری ... بیچاره نموند ببینه روزگاری ست از هر دست که میدهی ...دستت را میشکنن..مث قلبت

  99119

تــو مـغــازه یــه پـسـر بـچـه ی 5 6 سـالـه کـوچـولـو رو دیـدم کـه داشـت هـمـیـنـجـوری گـریـه مـی کـرد و بـه مـامـانـش مـی گـفـت مـن از اون لــواشــک بـزرگـهـا مـی خـوام مـامـانـش هـم بـهـش تـوجـه نـمـیـکـرد و مـی گـفـت کـوفـت بــخـوری...
ایـن صـحـنـه رو کـه دیـدم بـه چـشـمـای مـعـصـومِ پـسـر بـچـه کـه پـر از اشـک شـده بـود نـگـاه کـردم
یـه لـبـخـنـد ریـز و مـجـلـسـی زدم و لــواشـک رو بـرداشـتـم و رفـتـم پـولـش رو بـه مـغـازه دار دادم
بـرگـشـتـم پـیـش پـسـره کـه خـوشـحـال شـده بــود و بــا لـبـخـند هـمـیـشـگـیـم بـسـتـه لــواشـک رو بـاز کـردم و دسـتـم رو دراز کـردم سـمـت پـسـره و آشـغـالـش رو دادم دسـتـش و گـفــتـم دلـت بـســـــوزه مــن لــواشــک دارم^_^
و بـا چـنـان مـلـچ مـلـوچـی شـروع کـردم لـواشـک رو لـیـس زدن کـه
بــچـه طـفـلـک از گـریـه کـبـود شـد و جــان بـه جـان آفـریـن هـزار و سـیـصـد آفـریـن داشـت تـسـلـیم مـی کـرد
کـه مـامـانـش یـهـو 2تـا بـا کـیـف زد تـو سـرم و بـهـم گـفـت کـصـافـطِ آشـغـالِ عــوضـی
مـگـه مـرض داری اشـک بـچـه رو در مـی آری؟؟؟ و رفـت بـوسـش کــرد و بــراش لــواشـک خــریــد.....
کـوچـولـو ,درسـتـه زیـاد گـریـه کـردی و مـن از مـامـانـت کـتـک خـوردم ولـی تـنـهـا راهـی کـه بـه ذهـنـم رسـیـد کـمـکـت کـنـم بـه لـواشـک بـرسـی هـمـیـن بـود,مـنـو بـبـخـش ^_^!!!
بـاشـد کـه کـمـی بـیـنـدیـشـیـم!!! ^_^
و مـن الله الـتـوفـیـق,مــــــامــــــان تــسـبـیـح مــن کــــو ؟؟؟ ^_^


  99118

**** عجایب ****
زوجی که دوبار صاحب فرزندان دوقلو آن هم دوقلو های سیاه و سفید پوست شدند
فرزندان این زوج انگلیسی یک بار با وجود تفاوت در رنگ پوست و چشمانشان تعجب و شگفتی بسیاری را بر انگیخته بودند. اما به دنیا آمدن مجدد فرزندان دوقلوی آنان برای بار دوم تنها نکته متعجب کننده برای آنان نبود، که تکرار تفاوت نوزدان دوقلو به همان شکل در رنگ پوست و رنگ چشمان بیش از گذشته آنان را شگفت زده کرد.

  99117

جانی ساعت ۲ از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
چند رستوران گرانقیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود :”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”، جانی معطل نکرد و داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت:” ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت:” خودشان می فهمند که من نخوردم!”
اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
جانی معترض شد ” ولی من هیچکدومو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ” ما آوردیم می خواستین بخورین!”
جانی که خودش ختم زرنگهای روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد گفت:” من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”
متصدی گفت :” ولی ما که مشاوره نخواستیم؟!” و جانی پاسخ داد :”من که اینجا بودم می خواستین مشاوره بگیرین!”
و سپس به آرامی از آنجا خارج شد!

  99116

دختر:چرا بامنی؟
پسر:واس رفع نیاز و عشق بازی..
دختر:و اگه من نخوام چی؟!
پسر:چیزی که زیاده دختر..
لبهای دختر دوخته شد
چشماشو بس و گفت: خداحافظ......
جواب شنید: ب سلامت.
پسر یاد سالها پیش و عشق اولش افتاد
پسر:چرا میخوای تنهام بزاری؟
دختر:چون اون وضعش بهتره!
پسر:اگه تا میتونم خرجت کنم چی؟
دختر: به گرد پاشم نمیرسی.
لبهای پسر دوخته شد
چشماشو بست و گفت:خداحافظ
و جواب شنید:به سلامت.
و این زنجیره تا ابد ادامه خواهد داشت کاش قدری بیندیشیم!!!
"خودم "

  99072

دانشجو به استادش گفت:من خدا را قبول ندارم چون نمیبینمش
استاد سکوت کرد و اهسته به انتهای کلاس رفت واز دانشجو پرسید ایا الان مرا میبینی؟
او گفت نه چون من پشتم به شماست!!!!
استاد لبخندی زد و به کنار دانشجو رفت وبه اوگفت تا وقتی که به خدا پشت کنی او را نمیبینی

  99060

ملا رفته بود الاغ بخرد.دهاتیهاهم اجتماع کرده بودند.و بازار خر فروشی رواج بود.شخصی از ان جا عبور میکرد گفت:در این میدان بجز دهاتی و خر چیزی پیدا نمیشود.ملا گفت:شما دهاتی هستید؟گفت:خیر ملا گفت:پس چه هستید؟؟؟

  99059

چرچیل و راننده تاکسی
چرچيل (نخست وزير سابق بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر bbc برای مصاحبه می‌رفت.
هنگامی که به آن جا رسيد به راننده تاکسی گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم"
چرچيل از علاقه‌ی اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندی به او داد.
راننده تاکسی با ديدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچيل! اگربخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر می‌مانم" :)

  99058

اعتماد به نفس كاذب در پسران!!
اين يک بيماري مسري در پسران است. اگر برادر و يا دوست‌پسر و يا پسر شما اين بيماري را بگيرد يقين بدانيد که در عرض کمتر از يک هفته کل پسران محل را مبتلا ميکند. پس براي جلوگيري از اين بيماري اگر کسي را مشاهده کرديد که مبتلا است حتمآ او را قرنطينه کنيد.
علايم اين بيماري:
1- گذاشتن ريشهاي نخ قيطوني.
2- طرز نگاه کردن به صورت عجيب غريب.
3- تکرار جمله‌ي «هوش پسران بيش ازدختران است».
4- ايستادن زياد رو به روي آينه.
5- استفاده از جملاتي شبيه: «همين که گفتم»، «حرف من درسته»، «حرف مرد حرفه» و....
6- مخالفتهاي پي در پي.
7- پايين بردن شخصيت دختران براي تقويت روحيه.
8- خواندن اشعار پر محتوا از قبيل: «پسرا شيرن مثل شمشيرن». (دوپينگ)
9- روزي ۵۰ دفعه شنيدن «پسر پسر قند عسل» توسط مامان جون يا کاست ضبط شده توسط مامان جون.
10- خواندن کتابهايي از قبيل:
چگونه اعتماد به نفس خود را بالا بريم؟
انرژي درماني
تقويت اراده در ۲۰ روز
من بهترينم

  99057

تولدجالب وعجیب دردنیا
نوزادی که در ساعت 11:01 در تاریخ 01/11/2011 به دنیا آمده است!
خانمی در مینستوتای آمریکا فرزندش را دقیقا در ساعت 11 و یک دقیقه روز سه شنبه در تاریخ 1/11/2011 به دنیا می آورد. تصاویر ضبط شده از لحظه تولد این نوزاد نیز این امر را تایید می کند که وی دقیقا در ساعت مورد اشاره به دنیا آمده است.
- دو خواهر دو قلویی که در یک روز و در یک بیمارستان صاحب فرزند شده اند.این دو خواهر دو قلو که با یکدیگر بسیار صمیمی بودند بهترین لحظه زندگی خود را با هم سهیم شدند. فاصله تولد فرزندان این دو خواهر دوقلو تنها 14 دقیقه بوده است.

  99056

دعواي دختر و پدر (طنز باحال)
پدرودخترپدرودخترسال 1230
مرد: دختره خير نديده من تا نکشمت راحت نمي شم...
زن: آقا حالا يه غلطي کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده...
مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره. نخير نمي شه بايد بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
سال 1280
مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط مي کني. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من ميخاي درس بخوني؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده...
مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
پدرودخترپدرودخترسال1330
مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ...
مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي اين فسادو بيگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
سال1380
مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من... تو رو... مي کشم...
زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا).
مرد: من... اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره...
سال1400
دختر: چي؟ چي گفتي مرتيکه ي ****؟ دارم بهت مي گم ماشين بي ماشين. همين که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشينم مي خوام. ميخواي بري بيرون پياده برو...
باباه:جيکش در نمي ياد...
زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، دخترخونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي بخشه.

  99055

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چيست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني؟
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو مي رفتم، خوشه هاي پرپشت تر مي ديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم.
استاد گفت : عشق يعني همين!
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟
استاد به سخن آمد كه: به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي!
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت.
استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم.
استاد باز گفت: ازدواج يعني همين

  99054

رامـبـد کـیـف مـدرسه را بـا عـجـلـه گـوشـه ای پـرتـاب کـرد و بـی درنـگ بـه سـمـتِ قـلـک کـوچـکـی کـه روی طـاقـچـه بـود ، رفـت ...
هـمـه خـسـتـگـی روزش را بـر سـر قـلـک بـیـچـاره خـالـی کـرد.پـولـهـای خُـرد را کـه هـنـوز بـا تـکـه هـای قـلـک قـاطـی بـود در جـیـبـش ریـخـت و بـا سـرعـت از خـانـه خـارج شـد .
وارد مـغـازه شـد ، بـا ذوق گـفـت : بـبـخـشـیـد آقـا !! یـه کـمـربـنـد مـی خـواسـتـم . آخـه ، آخـه فـردا تـولد پـدرم هـسـت ...
مـغـازه دار مـیـگـه : بـه بـه . مـبـارک بـاشـه . چـه جـوری بـاشـه ؟؟!
چـرم یـا مـعـمـولـی ؟؟ ، مـشـکـی یـا قـهـوه ای ؟؟!
پـسـرک چـنـد لـحـظـه بـه فـکـر فـرو رفـت .
- فـرقـی نـداره . فـقـط ... ، فـقـط دردش کـم بـاشـه ...!!! ♥

  99053

دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی …
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن
دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه!
دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا…
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
دختر بودن یعنی لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره!
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!
دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟!
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن!

  99033

روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره! فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته تو منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده است .