دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اس ام اس دلتنگی

  9500

دگر از وحشت مرداب خودم دلگيرم ! بخدا منتظر فرصت يك تغييرم !
همچو يك خانه وكاشانه از ريشه خراب ! روبه ويرانيم وكس نكند تعميرم ! من اگر بركه صفت ماندمو دريا نشدم چه كنم اسير تقديرمو بي تقصيرم ! مگذاريد دگر بر سرراهم تله اي! من كه خود بي تله در دام خودم زنجيرم!

  9453

تو که میگویی مرا دوست داری چرا اشکهایم را پاک نمیکنی ، چرا دلتنگم نمیشوی و مرا صدا نمیکنی؟

  9450

ای کاش میدانستم، ای کاش میدانستم پس از مرگم اولین قطره ی اشک را چه کسی برایم میریزد و آخرین کس که مرا فراموش میکند کیست

  9449

من نه عاشق بودم ، نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من ، من خودم بودم و يک حسه غريب ، که به صد عشق و هوس مي ارزد

  9445

کمی زود بود ولی دنیا گرفت
مادر بزرگ ....
پیر شدم

  9434

ازقــــــبل هم بایدحدس مـــــی زدم می روی
"رفـــــــتنــــ " همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
"لــــــازمـــ" است...

  9424

ازچرخش این روزگار سیر شده ام از روز و شبم خسته دلگیر شده ام چرا مرگ مرا نمیگیرد در آغوش به خیالش جوانم به خدا پیر شده ام......

  9414

خدایا…دلواپسیهاشو ازش بگیر
عزیزم , کاش پیشم بودی
شاید……
شب بخیر نازنینم

  9412

هر که را دیدم خيانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود

  9379

می روم اما دلم جامانده است یک نفر در جاده تنها مانده است کور سویی میزند فانوس او چشم دل از رفتن وا مانده است!!!!

  9373

باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

  9366

دلتنگی حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را میکند.

  9351

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت:برو
چون نميخواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
ومن رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه ميشد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...

  9349

دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم تا اینکه زنده باشم و فراموشت کنم

  9346

وه چه دنیای پرازشور وشری است
مردمانش را نقاب دیگری است
عشق می ورزی خرابت می کنند
دوست می داری جوابت می کنند
کوه باشی استخوانت بشکنند
ناله باشی در دهانت بشکنند