میگی تمامه اتفاقات رو بذارم پای سرنوشت؟
این چه سرنوشتی که زندگیمو عشقمو خانواده مو ازم گرفت بجاش یه زندگی اروم و بی دردسر به کسی که 12 سال منو بازیچه کرد داد؟
دیگه مطمئن شدم خدا صدامو نمیشنوه اصلا به حرفام گوش نمیده ولی خوب به حرفای اون خائن گوش میده. کاش منم میتونستم یه خیانت کار باشم یه آدم پست باشم.
شاید اونجوری خدا بیشتر بهم توجه میکرد و کمتر بلا سرم میاورد

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

چه کار کردي ؟؟

چه کردی با من؟...

میخواهم بنویسم...

اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...

وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...

اما برای شنیدن چه کلامی؟...

می خواهم بنویسم...

از تو....

از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....

می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...

چه کردی با من؟...

چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟

چه خواستی که نکردم؟...

غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...

اما درمانی نیست که به مقابلش روم...

آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام

گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!


نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!


ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !

همه چی خیلی خوب بود خیلی، زیاد دوستم داشت هربار قهر میکردم اون فرداش زنگ میزد...حتی اگه من مقصر بودم...خیلی کوتاه میومد... منم زیاد دوستش دارم و هنوزم دارم...اگه دم به دقیقه زنگ میزنم و حالشو میپرسم از دلتنگی بود نه از بدبینی...اگه دوس داشتم بهم هر لحظه اس بده فقط واسه این بود که دوس داشتم حس کنم اونم قد من بیادمه...اما از این رفتارام برداشت غلطی کرد...گفت بدبینم گفت شکاکم و خیلی چیزای دیگه که ابدن هدف من نبودم من فقط زیاد دوستش داشتم همین...

چرا نگاه میکنی؟... تنها ندیده ای؟ به من نخند.... من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم

دختر شرقی:قول بده تا ابد بام باشی، نزار روزی برسه ببینم دوریتو...آخه دوس ندارم چشم باز کنم ببینم نباشی...یه اعتراف بکنم:من خیلی عاشقت شدم...خیلی...یه وقت نری تنهام بزاری باشه...
مخاطب خاص:مریم...زبونتو گاز بگیر باز نقل بد انداختی وسط...کجا می تونم بدون تو برم...بچه شدی دختر...تو زندگیمی...
و اما حالا...تنهام...دور از اون...چرا خدا...

به وسعتــــ قلـبــــ كوچكمـــ به يـــ ــادتــــ هستــ ــــمـــ ... 

بچه ها امروز صبح در عین ناباوری بهم اس داد و والنتاین رو بهم تبریک گفت!!!!!!!!!!!!!!پس چرا جواب اس هامو نمی ده" یعنی واقعاً منو عشق خودش می دونه....

درد یعنی اینکه خودت عشقتو از خودت دور کی تا مانع خوشبختیش نشی..........
بخدا درد داره.......

مهدی<<<<100%مخ دوست عزیز
اینکه بهت میگه اگه دوسم داشته باشی نمیذاری این عروسی اتفاق بیفته...
کاری به تصمیم تو وزندگی شخصیت ندارم......اما..................
یادت باشه اون لحظه ای که تو باتمام وجود بهش احتیاج داشتی نبود
پس الانم حق برگشت نداره!!!!!!!!!!!
درسته تنهاییم اما ته مونده خوره این واون نیستیم......................
شماره تو عوض کن ......باورکن نمیدونم چرا اما غرورم بدجور داره عذابم میده
نبایداینقدبهش روبدی که داغونت کنه
امیدوارم بتونی درک کنی حرفامو.....قصدم فقط کمک هست
نذاریه عمربادلهره ی اینکه خدایا زنم عشقم مال دوستم میشه زندگی کنی
نگاکن طاهارو مردشده داره سرفصل جدیدی میسازه ازصمیم قلب براهردوتاتون آرزوی خوشبختی دارم
بابابخدانه دخترقحطیه نه پسرقحطی فقط اشتباکردیم منم عین شماها اسم عشق من هم اسم شمابود اقامهدی....اوایل ازاین اسم ومشابهاش متنفربودم اما الان نه
عادی شده برام

دیگه واقعا نمی دونم دردمو به کی بگم حتی خودشم درکم نمی کنه امروز با کادو و شکلات اومد به دیدنم که مثلا ولنتاین روجشن بگیریم با اینکه براش کادو خریده بودم ولی بهش کادوشو ندادم.... بچه ها ما همدیگرو می پرستیم یه اشتباهی کرد و یه ماه تنهام گذاشت ولی بهم خیانت نکرد ولی الان برگشته آخه چرا دوباره برگردم پیشش وقتی میدونم هیچوقت مال هم نمیشیم..... خونواده های ما اصلا راضی نیستن بهش جواب رد دادن ولی اون میگه حاضرم تا آخر عمرمون همینجوری بمونیم به خدا منم راضیم ولی نمیخوام بخاطر من زندگیش خراب بشه...... کمکم کنین تورو خداا.....

دلم فقط یک چیز می خواهد !!
نفس آخر،
تا شراب این عذاب بودن را یک نفس سر بکشم ....
حتی اگر لازم باشد تمام آرزوهایم را می بخشم تا وجودم، سردیه دستان مرگ را حس کند !!
گرمیه آغوش عشق و نفس های مشترک طلب ....
(نوشته خودم)

برای مهران
امروز چهارشنبه، بیست و پنجم بهمن ماه سال هزار و سیصد و نود و یک
منتظریم پست بذاری و بگی اشتباه کردم، بیای و بگی وقتی میری پیش عشقت که خدا بخواد نه خودت

از این فیلم زمانه خیلی بدم میومد اما یه چیز خوب داشت
فهمیدم که واسه قبول فرزندخواندگی تأهل شرط نیست
میخوام بعد اینکه درسم تموم شد و مستقل شدم یه بچه رو از پرورشگاه بگیرم بشم مادرش
زشت ترین دختر پرورشگاهو ، اونیکه هیشکی دوسش نداره
شاید یه روز بم بگه کاش به تو نرفته بودم ! اما ......