حرمت نگه دار دلم
گلم
که این اشک خون بهای عمر رفته من است
میراث من
نه به قید قرعه
نه به حکم عرف
یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو

این روزها ” بی‌ ” در دنیای من غوغا میکند !
بی‌ کس ، بی‌ مار ، بی‌ زار ، بی‌ چاره بی‌ تاب ، بی‌ دار ، بی‌ یار ،
بی‌ دل ، بی‌ ریخت ، بی‌ صدا ، بی‌ جان ، بی‌ نوا
بی‌ حس ، بی‌ عقل ، بی‌ خبر ، بی‌ نشان ، بی‌ بال ، بی‌ وفا ، بی‌ کلام
، بی‌ جواب ، بی‌ شمار ، بی‌ نفس ، بی‌ هوا ، بی‌ خود ، بی‌ داد ، بی‌ روح
، بی‌ هدف ، بی‌ راه ، بی‌ همزبان
بی‌ تو ، بی‌ تو ، بی‌ تو . . .

اینجا صدای پا زیاد می شنوم
اما هیچکدام تو نیستی..
دلم،خوش کرده خودش را به این فکر
که شاید..
پا برهنه بیایــــــــــــــی

دست بر شانه هايم ميزني تا "تنهايي" م را بتکاني ، به چه مي انديشي ؟ تکاندن برف از روي شانه آدم برفي

در اغوش خدا گریستم تا نوازشم کندخداوند پرسید فرزندم پس حوایت کو؟
اشکهایم را پاک کردم وگفتم در اغوش دیگریست........

بر هیچکس
افسانه امید نخواندیم
عمریست همان بی کسی ماست
کس ما...!

زندگی هیچوقت "اندازه " تن ما نشد
حتی وقتیکه "خودمان" بریدیم و دوختیم...

امیر طاها گذشته رو بذار کنار به عنوان خواهر کوچیکت خواهش میکنم ازت خطتتم عوض کن

گاهی اوقات دلم می خواهد خرمایی بخورم و برای خود بفرستم....!



شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری کردند....................

در رفتن جان از بدن گویـــــــند هر نوعــــــی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

غم دنیاست
اون بره و ترکت کنه
هیچ کسم
نباشه که درکت کنه
غم دنیاست
تو لحظه ی خداحافظی
بفمی که
دیگه بهش نمی رسی..

دلم تنگ است اما هنوز هم تو در ان جا می شوی..
چقدر ابعاد بودنت عجیب است!!

همینجوری نمیتونم
یه سدی بین قلب ماست
تو باید غرق شی بفهمی کی دلش دریاست
همینجوری نمیتونم
تو پای من نمیشینی
تو رو اینقدر بخشیدم...
بزرگی رو نمیبینی...
همیشه مقصدم بودی
کجا باتو سفر کردم؟
چقدر تنها برم دریا
چقدر تنهایی برگردم...
همیشه مقصدم بودی...
کجاباتو سفر کردم....

سلام امیرطاها میدونم که تاحالا اسم منو ندیدی تو پستا من تازه اومدم دلم میخواست بهت بگم که دقیقا دردتو کشیدم اما الن جایی رسیدم که شنیدن اسم مشابه اون منو به نفرت میکشونه همش به کمک همسفر زنوگیم بود فقط سعی کن به زنت محبت کنی باور کن مجنون واقعی میشی

طاها ، تک و تنها ....
من چه گناهی کردم که نگین دقیقا همون آهنگی رو دوس داره که منو آمیتیس با هم گوش می کردیم و باهاش خاطره دارم ...
من چه گناهی کردم که وقتی به خانواده میریم رامسر بابام دقیقا میره جواهر ده همون جایی که منو آمیتیس همیشه می رفتیم ...
من چه گناهی کردم نگین میره همون ساعتی را برام می خره که آمیتیس هم لنگشو واسم خریده بود ....
شماها بگید من چه گناهی کردم که همه منو سرزنش می کنند ....