ویژه ی امیرطاها

باتوجه به پاسخت برای یامین

دوست گلم بخداقصدم ناراحت کردنت نبود من شاهد روزهای بدت بودم
میدونم سختی کشیدی اما تو الان اگه خودت تنهابودی یکی خاطره های عاشقونشوبرات میگفت
بخدا دلت میگرفت خب بقیه هم ایشالا وقتی مثل شما جفت شدن میشن مثل الان شما بخاطرروزای سخت گذشتشون هی امروزشونوتکرار میکنن
که بگن خدایا شکرت تونستم تنهانباشم
فقط فدای دل نازکت ازم نرنج حالااگه دوس داشتیم ازعشقت بگو

بچه ها صادقانه بگید کدومتون میدونی....
چهار سال تنها زندگی کردن یعنی چی....
هر لحظه که رسیدی خونه مامانت برات درو باز کنه نه اینکه کلید بندازی یه خونه ای رو ببینی که....
نفس کشیدن هم اونجا برات سخته...
روزی صد بار از خدا بخوایی بمیری و همه راحت بشن
کسی با نگاهاش نسوزونتت....

یادت میاد اون خردادی رو که با هم حرف زدیم.بخاطرت اون ترم افتادم!
یادت میاد هر چی بیا همدیگرو ببینیم نیومدم.
یادت میاد اومدم دم خونتون وقتی گفتی ندا مامور اورده اومدم هیچکس نبود....
یادت میاد با مهسا چه حرفا که پشتم نزدی
یادت میاد قید خانوادمو زدم...
یادت میاد ندا خانم عشق من حالش خوب میشه؟؟؟
یادت میاد وقتی با داداشم حرف زدی...
یادت میاد چقدر به اتیش کشیدی منو
.
.
.
یادت میاد وقتی گفتم مریضیم چیه گفتی دوست ندارم...

ویژه دوستان تنهای
ینی واقعا باید تک تک اسم برم تا بدونین خاطرتونو خعععععععلی میخوام؟؟؟؟؟؟؟
آررررررره ؟؟؟؟،،
نههههههه میدونم شماها چقد مهربونین و به چشمای من رحم میکنین.
دوستای خوبم یه کم صبر داشته باشین، 6 ماهه به دنیا اومدین مگه؟ ما اینجا همه با هم دوستیم ، گله گذاری نکنین لطفا
کم کم با همه بیشتر آشنا میشین
من خودم وقتی اومدم تنهایی هنوز 100 صفحه بود تازه نشستم همه شو هم خوندم تا با بچه ها آشنا بشم، اما الآن هرروز 7 -8 صفحه آپ میشه و کلی دوستان جدید اضافه میشن
سخته خب به همه جواب دادن ، قربون دلای شکسته تون که به اینجا پناه آوردین

اگه دلی گرفته داری که نباید گریه کنی ...
باید از خودش بخوای به خود خدا تکیه کنی

با اجازه از صاحب سبک...
«یکی از لذتهایی که دیگه نیست»
اینه که وقتی اومدم خونه،ببینم پشتِ در قایم شدی
از پشت چشمامو بگیری،بگی:سلام،خسته نباشی عزیزم...چقدر دیر کردی،منتظرت بودم...
منم دستاتو آروم از روی چشمام بیارم پایین و با لبهام ببوسم و بگم:تو هم خسته نباشی دنیای من...ببخشید اگه دیر اومدم،منتظر موندی...
بعدش سریع بیام و سر سفره کنارت بشینم...موقع خوردن غذا همش به هم نگاه کنیم و به هم لبخند بزنیم...
آخ،این روزا چقدر دلم هواتو کرده...
لایک=کجایی ببینی که چشمام از ندیدنت ضعیف شده...
دیگه جلوی پام رو هم نمیتونم ببینم...

به خدا گفتم خستم گفت(لا تنقطو من رحمت الله-از رحمت من ناامید نشوید) گفتم هیچکس نمیدونه تو دلم چی میگذره.گفت(ان الله بین المرءو قلبه-خدا حایل است میان انسان وقلبش) گفتم هیچکسی رو ندارم.گفت(نحن اقرب الیه من حبل الورید-از رگ گردن به شمانزدیکترم)گفتم انگار منو فراموش کردی.گفت(فاذکرونی اذکرکم-منو یاد کنید که شما رو یاد کنم...
خدا جونم ممنونتم که تنهام نمیذاری

مشکلم عشق نیست.دوستمه.....
یه دوست صمیمی که تمام زندگیم بود.
26سالمه.به اندازه سنم تواین دوروز که ازهم جداشدیم غصه خوردم
خیلی تنها شدم به خداااااا
لایک=سلامتی همه ی دوستای بامعرفت

بچه ها اینو یجا خوندم.قشنگه نه؟
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوعه ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دلکند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد...

این شب لعنتی چرا بی تو

روز هم میشه ؛ باز سر نمیاد!

چرا از روز رفتنت دیگه

هیچ چیزی درست در نمیاد

خاطرات گذشته مون هرشب -

بی تو با من قرار میذارن!

در و دیوار خونه تا خودِ صبح

منو تحت فشار میذارن!

دنیای من همه جایش بارانیست.... هرچه کمتر بدانی کمتر خیس خواهی شد..... :-< negin

تا حالا کیا شده مجبور شن به خاطر موقعیت اجتماعی و شرایط اقتصادی بدشون خودشونو بزنن به نفهمی و سنگدلی و مجبور شن با عشقشون سردی کنن؟
کیا شده با کلی شوق و ذوق و وسواس و البته مشقت مالی کادو تولدبگیرن واسش بعد با دیدن کادو های دیگه خجالت بکشن کادو بدن به عشقشون؟
کیا شده مجبور شده باشن بین بد و بدتر بدیو انتخاب کنن که به معنی رفتن و تحقیق کردن درباره پسری باشه که تازه با عشقشون آشنا شده و عصرا با اون ماشین شاسی بلند لعنتیش میبرتش گردش؟
کیا شده مجبور شن به خاطر نداری تو چشمای عشقشون نگاه کنن و بگن حسی بهت ندارم ؟ اونم بارها و بارها....
اگه همچین کسی داریم با لایک نشون بدین داستانمو بیشتر بگم شاید راه حلی گیرم بیاد...

@@@@@@@@خاطرات تولد من:
همه بچه ها اومدن معذرت خواهی و تبریک و....
منم دیدم حالا که میخوان با من باشن دعو تشون کردم بریم رستوران...
حدود 20 نفری میشدن:دست.....سوت...ایول منکه حتما میام مگه میشه تولد تو نیومد؟!
سر ساعت 4:فقط دو نفر اومدن....اونم فکر کنم تو رودربایستی قرار گرفتن....
بهشون میگم:چرا نیومدین؟
جواب:میدونی.....
به قول پدرم:این دغل دوستان که میبینی مگسان اند دور شیرینی!!
جالب اینه که اینا کسایی هستن که من6 سال یاهاشون زندگی کردم....این که میگم زندگی یعنی واقعازندگی.....
لایک=نمیخواد!
فقط روم نشد این حرفا رو به مامانم بگم به شماگفتم.

هییییییییی......
یه غمی هستش که بچه های آخر بیشتر درکش میکنن...........
غم به مرور زمان کم شدن آدم های سفره هستش................

هی لعنتی:
آنقدر عکس هایت را بوسیده ام
که اگر
جای عکس هایت زیر پای مادرم را بوسیده بودم
نیمی از بهشت بنامم بود...
((( مادر )))