در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد عشق خواهد مرهمی......

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته
آسمان پر باران چشم هایم
بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه
بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

گذشته در چشمانم مانده است
عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی
صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم
که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

سالها گذشت و من امروز هنوز به هوای حرف هایت منتظر بودم...
همان حرف هایی که سوار بر باد به گوشم رسید...

دل نه اجبار میفهمد نه نصیحت....
آنکه لایق دوست داشتن است را دوست دارد....

این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با “احساسات” است !!!

رد پای اشکهایم را بگیر ، تا بدانی خانه ی عشق کجاست...

نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام / به قرآنی که از سایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام

جوانترين شاخه گل ازقشنگترين گلهاي باغ دلم،تقديم به تو كه خيلي گلي.

داشتنت را تمنامي كنم پس اهسته اهسته قدم بگذار بر روي چشمانم كه مبادا خارمژه گانم تورا برنجاند وتنهايم بگذاري


عشق من باشدقبول‏!خداکندهرآنچه تودوست داری همان شود‏!چراکه قلبت آنقدروسیع ومهربان است که مطمئنم ازفردادنیابرای همه بهشت خواهد شدمطمئنم‏‏!‏‏!‏‏!‏

همیشه وقتی اشتباه میکردم میگفت حوصله ات رو ندارم و میرفت ولی هیچ وقت نفهمید وقتی میرفت دلم پشت سرش مثل کاسه آب میریخت و چشمام به راه رفته اش انقدر خیره میشد تا باز سیاهی وجودش رو ببینه

تقدیم به تو که خودت میدانی تمام این نوشته هایم برای توست
تویی که با آمدنت شب هایم نیز همانند روزهایم روشن است و مهربانی و عشقت را مانند گرما و نور خورشید به من بخشیدی
خورشید زندگی ام دوستت دارم و تا آخرین غروب زندگی ام در کنارت خواهم ماند

هر وقت بی حواس لپتو گاز گرفتی بدون یکی در حسرت بوسیدن لباته.

عشق، نقاشي رنگ و روغني است كه طبيعت، آن را تدارك مي‌بيند و ذهن، به آن شاخ و برگ مي‌دهد.