تاریخ انتشار : تير 1392
دستهایم را به تمنای بودن در دستهای تو
گذاشتم،اما افسوس که سردی نگاهت گرمای
دستانم را ازیادم برد...
میخواستم باور کنم که بودنت تکیه گاهم
است اماسردی چشمانت دلم راشکست...
نفسهایم در سینه حبس شد،چشمانم
حلقه ی اشک به دامن گرفتندو تو چشمهایت
را به روی من بستی و مرا در ساحل زندگی
تنها جا گذاشتی ...
و شکستی،پیمانی را که آسمانی بود...