تاریخ انتشار : تير 1392
یه روزخودم ودلم،عاشق یکی ودلش شدیم،ولی اون،خودم ودلم وازخودش ودلش روند،دیروزبایه دسته گل اومددیدنم بایه نگاه مهربون،نگاهی که سالها ازمن دریغش میکردگریه کرد وگفت؟دلش برام تنگ شده،ولی من فقط نگاش کردم،چون کاری نمیتونستم بکنم،فقط وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود .....