تاریخ انتشار : اسفند 1391
تو تموم غرور و محبت منو چه ارزون به خودخواهيت فروختي.
تو اولين مهمون تنهايي هام بودي.
دوست داشتم برق چشمات رو مرهمي کني واسه زخماي دلم.
با اين همه بهترينم دوستت دارم و هرگز فراموشت نمي کنم.
هيچ کس اين چنين سحر آميز نمي تونست منو با خودش ببره به اونجايي که مردمش به هيچ دل مي بندند با هيچ زندگي مي کنن به هيچ اعتقاد دارن و با هيچ مي ميرن...