تاریخ انتشار : آبان 1398
رفاقت با هرکی کردم خصم مادر زاد شد!!
آشیان هرجا نهادم لانه صیاد شد!!
آن رفیقی را که با خون و جگر پروردمش من!!
عاقبت خنجر کشید و بر سرم جلاد شد!!
از بخت بدم آیینه فروش شهر کوران شدم!!
اما سکوتی کردم سنگین تر از فریاد شد!!
تا که بودیم ،نبودیم کسی،
مارا کشت غم بی همنفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند!!
تا که مردیم همگی یار شدند!!
قدر آن شیشه بدانید تا که هست!!
نه آن وقت که افتاد و شکست!!!
(مخاطب:رفقای بی رفا)