تاریخ انتشار : تير 1397
رقصاند در گردش خویش شن ها را،موجی
نازنین دلبر می گردانیم در غم، چرا؟
می دهد سرایت حریقِ جنگل ها را،بادی
آتش زند هر نگاهت در جان بی جانم، چرا؟
گرداند نزدیک کوچ پرستو ها را ،سردی
داغی ِ دوست داشتنم را ندیده، رفتی ،چرا؟
میطراود شاخه گلی را، قطره ای
نیاز از من دریغ از تو ،چرا؟
شکند غرور شاعر را مصرع آخر ،اشکی
تصویر چشمت داراییم ز عالمی هستی، چرا؟
《کیان _آشفته》