تاریخ انتشار : خرداد 1397
درد دارد شب های یلدایی ِ من
بیقراری کند روزهایم، نکند میخندی!
ز چشمهای آلوده به خواب هیچ نخوانی
دل آشفته و غمبار منم، نکند میخندی!
گذشتم ز دنیا و نخواهم دگر هیچ
فارغی کز درد بی پایانِ ما، نکند میخندی!
آرزو بر باد رفته و سرگردان دل
ساکن و سکوت و آرام فعل ما، نکند میخندی!
غمگین گذر کردم از آن شب دلشادیت آرزوم
خنده ی تو خوب است، اما بر درد ما ،نکند میخندی!
《《《کم》》》