دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 226028

تاریخ انتشار : آبان 1395

دیروز رفتم آتلیه، یکی از عکسای نوجوونیامو داده بودم برام ظاهر کنن
گرفتمش و راه افتادم سمت خونه
عکس دستم بودُ همینجور داشتم بهش نیگا میکردم
یهو یه پسر بچه ی خیلی بانمک و تپل پایینِ مانتومو کشید
گفتم جانم عزیزم
گفت خانوم ببخشید شما مامان واقعیِ منی
گفتم چی؟ عزیزم گُم شدی؟
گفت نه، مگه این عکسِ شما نیست؟
گفتم آره خب این منم
گفت این عکسُ بابام بهم نشون داده بود قبلا
میگفت این قرار بوده مامان من بشه
بغضم ترکید، گفتم تو عرشیایی؟
گفت دیدی تو مامانمی اسمم بلدی...