تاریخ انتشار : مهر 1395
خسته ام اما با چشمان خیس خشک شده به در، آمدنت را به انتظار نشسته ام..
چند ضربه عذاب انتظار دیگر؟ چند چرخش دیگر عقربه ی کوچک ساعت؟ کی؟
فقط با یک تکواژ جوابم را بده.. هنوز هم گاهی اوقات نامم را به خاطر می آوری؟
دلنوشته:بی مخاطب:)
از:خودم