تاریخ انتشار : اسفند 1394
چهارشنبه سوری پارسال داشتیم تلوزیون نگاه میکردیم، مادر بزرگم نشسته بود داشت چرت میزد(نشسته خوابیده بود)
یدفه تو کوچه پشت پنجره اتاقمون یه نارنجک زدن
مادر بزرگم یه جوری رفت هوا با برف سال دیگه اومد پایین
نارنجک زدن همانا و از خواب پریدن مادر بزرگم همانا
یعنی تا صبح نفرین میکرد
فک کنم یارو که نارنجک زده بود اگه از این بمباران هسته ای جان سالم به در برده باشه
از نفرینای مادربزرگم تا آخر عمرش زمین گیر شد