تاریخ انتشار : اسفند 1394
پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت،نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است، پس او را آزاد کرد،
،پادشاه گفت حاجتی بخواه
درویش گفت :وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکندتامرا ازبند رها کنی،، نامردیست که ازدیگری حاجت بخواهم،،،
لحظاتتان پر از رحمت الهي