تاریخ انتشار : آبان 1394
یه روز یه ادم فقیر سه تا پرتقال خرید اولی رو پوست کند خراب بود دومی رو پوست کند خراب بود بلند شد چراغ اتاق رو خاموش کرد و پرتقال سومی رو بدون اینکه نگاش کنه خورد*گاهی وقتا باید خودمونو به نفهمی و ندیدن بزنیم تا بتونیم زندگی کنیم*(شادی آجی شایان خان رسولی)