عشق من؟؟؟
باز بيادت دارم دلنوشته مينويسم..
ميخوام بگم از روزايي ک نميدوني از دور هواتو دارم..
ميخوام بگم از سادگيت،از ساده پوشيت،از ساده نگا کردنت،از ساده خنديدنت،از ساده ترسيدنت..
ميخوام بگم از وقتايي ک سوتي ميدي برميگردي نگا ميکني ک من حواسم هست يا نه..
ميترسي جلوم ضايع بشي اما نميدوني وقتي هول ميکني من بيشتر از هميشه خوشحال ميشم..
خوشحال از اينکه برات مهمه ک جلوم سوتي ندي..
اين روزا چقد غمگينم..
حرفي تو دلم دارم اما هنوز بهت نگفتم..
ميدونم ميدوني دوست دارم..ميدوني ميدونم دوسم داري..
اما ميخوام تو اين همه پنهون کاري..يکيمون بياد بگه ميدونم دوسم داري..
چه غرور مسخره اي دارم..داره منو از داشتنت منع ميکنه..
ميخوام بگم دوست دارم..غرورم ميگه هنوز زوده..سرنوشت ميگه شايد فردايي نباشه واسه گفتن دوستت دارمات..
گذشته از اين حرفا..
ديشب خوابتو ديدم..
چقد خوشگل شده بودي..چقد آرايش بهت ميومد..
چيزي از خوابم يادم نمياد جز اينکه دوباره با اون چشاي نازت بهم خيره شده بودي..
اين اولين باري نيس ک خوابتو ميبينم..
شايد باور نکني اما شدي روياي هرشب من..
بهونه زندگيم؟؟؟
بخند هميشه..
خنده تو مثه آرامبخش وجودمه..
تو ک شاد باشي ديگه چيزي از خدا نميخوام..
منم ميخندم،منم شادم..
اصن چه دليلي داره غمگين باشم وقتي زندگيم هميشه ميخنده..
رسيديم ب آخر اين دلنوشته..
اميد دارم يه روز وقتيکه ب "هم" رسيديم وقتيکه باهم قهریم..بيايو اين دلنوشته رو بخوني و بدوني ک چقد
عاشقتم...