دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 176479

تاریخ انتشار : آبان 1393

نزدیکای غروب یه ماه رمضونی بود
از دستش دلخور بودم
پر بودم از دعا و تمنا ، که خدا...
« آیا راهی برای هدایت او میان دعاهایم هست؟ »
تو همون تنهایی پر معنای خودم و خودش ، با طعمی از بغض و اشتیاق...
انگشتام رو از لای قرآن برداشتم و خیره موندم:

« همانا خدا فرمان به عدل و احسان می‌دهد و به بذل و عطا به خویشاوندان امر می‌کند و از کارهای زشت و ظلم نهی می‌کند و به شما از روی مهربانی پند می‌دهد، باشد که موعظه را بپذیرید. »

وجودشو حس کردم ... خدا بهم گفت :
هنوزم میشه به نمازخون شدن اون امیدوار بود!