دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 176220

تاریخ انتشار : آبان 1393

بچه که بودم،انقدر دست و دلباز بودم که خانواده از دستم خسته شده بودن،همه دوستامو می آوردم خونمون سر یخچال بهشون میگفتم هرچقدر میخواین میوه بردارین و با خودتون ببرین و از همه خوراکی های توی یخچال هم اجازه می دادم انگشت بزنن و بخورن تا اینکه یه روز مادر گرامی حسابی دعوام کردن و از اون روز به بعد من کاملا برعکس شدم یعنی یهو چنان متحول شدم و تغییر رویه دادم که آب از لای انگشتام چکه نمی کرد!