تاریخ انتشار : مهر 1393
آقا (درثطش اینح) من رو امروز صبح زود بیدار کردن برم نون بخرم منم با چشای اینجوری*_£ رفتم توی کوچه دیدم ایییییییییی سسسسسسسرده خفن×_× هیچی دیگ رفتم جلو نونوایی با جناب آقای شاتر قربونش برم تو اون سرما تیریپ رفاقت ریختم رفتم در کنار کانون گرم تنور^"_"^ نمیدونم چقد گذشت ک وقتی اومدم دیدم همه رفتن سرکار!!!!! ی همچین آدم گرمادیده ای هستم من!!!