تاریخ انتشار : مهر 1393
آقا بچه که بودم یه شب خونه همسایمون شام دعوت بودیم، بچههای همسایه یه تعداد فلفل سبز تند آوردن گفتن کی میتونه اینا رو بخوره، منم جوگیر شدم گفتم من، آقا چشمتون روز بد نبینه با گاز اولی که به فلفل زدم چنان آتیشی گرفتم که حتی نتونستم سر جام بشینم و مث فشنگ از جام پریدم و دویدم به سمت در و درو باز کردم و از خونه خارج شدم تا یجوری بتونم این آتیشو خاموش کنم...