تاریخ انتشار : فروردين 1393
نگاه کرد به دور و برش.
فقط چندنفر رنده مونده بودن.
اومد برگرده یکی بهش گفت
مهدی!جنازه ی داداشت رو برنمیگردونی؟
جواب پدر مادرت رو چی میخوای بدی؟
گفت پدر مادرای همه این کسایی که روی زمین افتادن چشم انتظار بچه هاشونن.
یا همه رو برمیگردونیم یا هیچکس رو....
و اینگونه شد مهدی باکری....