دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 9653

تاریخ انتشار : بهمن 1390

من آخرش خودمو از دست خواهرم می کشم. یه تیکه خمیر مجسمه ی کرم رنگ دستش بود. داشت میچلوندش. یهو دیدم جیغ زد از جاش پرید.( حالا بماند که جیغاش دقیقاً بنفش پر رنگه) بش میگم چه مرگته مینا؟ میگه هیچی خمیرو گذاشتم لای انگشتای پام بعد یادم رفت ورش دارم. چند دقیقه بعد که چشمم به انگشتای پام افتاد فک کردم ۶ تا انگشت دارم. من میناD: خواهر توهمیه دیوونس من دارم؟!!! فک و فامیله داریم؟