دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 261138

تاریخ انتشار : آبان 1399

#پست_ویژه_برگشت_:)
خب , خب , خب... میریم واسه قسمت دوم فانتزی کشتی...:)
من در حالی که دارم از در میام ، (و همه هم دارن تشویقم میکنن) خبر دار میشم که سرین (خطر اسپویل داستان هابیت!!!!!) تو قسمت آخر سه گانه هابیت مرده! پس من سریع زنگ میزنم رفیقم و اون با یه پیکان بار اسپورت میاد جلو سالن بوغ میزنه ، منم سریع میام میزنم تو گوشش(!) میگم: الگو هاتو تکون بده راه بیفتیم! اونم با سیبیل چخماغی نیگام می‌کنه و میگه: این الگو ها یادگار مادر اَزیزم هست! و شروع می‌کنه گریه کردن! ولی بعد مثل یه مرد واقعی(نه مثل یه مردی که الگو داره) میگه برو بشین اون پشت! منم میرم ولی درگیر حاشیه میشم و در حین حرکت ، به یکی امضا میدم و اون غش میکنه! منم میزنم به ماشین که یعنی راه بیفتیم! اونم گازو میده و میره. میرسیم خونه و من میزنم هابیت دانلود شه، ولی دستم میخوره به (دانلود همه) و همه هابیتارو با ۱۰ گیگابایت حجم دانلود میکنم و می‌شینم همه رو میبینم ولی اینترنت تموم شده و من نمیتونم چک کنم ببینم هوادارم بعد از ۶ ساعت وقفه هنوز اونجا هستن یا نه! برای همین تا اون (خطر اسپویل داستان قسمت آخر هابیت!!!) صحنه‌ی معروف که سورین آزوگو می‌کشه میبینم و سریع میرم تو سالن ولی میبینم هیچ کس اونجا نیست و اشک از پا دراز تر برمی‌گردم و وقتی که می‌خوام برم تو افق محو شم یهو Darkness میپره جلوم ...
(ادامه داااارررد!!!!)