دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 259827

تاریخ انتشار : شهريور 1399

شاید باور نکنین ولی یکی از بزرگتزین فانتزی هام اینه که یه روز برم تو مجلس عروسی ی دختر خانم خوشگل قد کوتاه ترجیحا مو قرمز و سفید و چشم خاکستری و مهم تر از همه یاهوش ک ی لباس خیلی خوشگل و بلند بوشیده از جلوم رد بشه و زمین بخوره 0_o
بعد دستش رو بگیرم و بلندش کنم و مثل خارجیا دستش رو ببوسم و بگم شما خوبید بانو
اونم بگه فکر کنم بام بیچ خورده منم بش بگم اوه میخاید برسونمتون)البته ماشین ندارم ولی باید بگیرم(اونم ناز کنه و من اصرار کنم و اخرش بیاد منم برسونمش و اونم شماره منو بگیره
فردا زنگ بزنه بگه بریم قهوه بنوشیم)البته من چای رو ترجیح میدم(منم برم بعدش اون از من خوشش بیاد و منم از اون اخرش هم عاشق بشیم ب خانواده بگیم ک میخایم ازدواج کنیم.
ولی خانواده ها دشمن چندین ساله باشن و اجازه ندن و ما برای اینکه برای این کینه نسوزیم با هم فرار کنیم .موقع سفر توی جاده من توقف کنم برم جیش کنم که ی تریلی از رو ماشینم رد بشه و دختره بمیره و بلیس منو ببره بگه خانوم چ نسبتی داشتن؟)من ادم نمیشم( منم هیچی نگم و منو ببرن دادگاه و ب جرم سو قصد به اون دختر منو اعدام کنن ب خاک برم...
بست اول منه)البته تو. امروز کی ب کیه(