تاریخ انتشار : اسفند 1398
هر وقت پنکه میبینم یاد اول دبستان میفتم که بغل دستیم به جای سلام گفت بگو پنکه ، منم گفتم پنکه ، اونم گفت شورت بابات تنگه!و زد زیر خنده و اونقدر خندید تا گوزید و وقتی متوجه شد اونقدر گریه کرد تا عرعرش به هوا رفت، اما من در تمام این مراحل با قیافه اینجوری:| در تفکر بودم که چرا شورت بابای من تنگ است و رابطه آن با پنکه چیست!