تاریخ انتشار : دي 1398
به عنوان یه رمان نویس اعتراف می کنم:
تاحالا کاراکترها رو نفرستادم شمال o_O
صحنه های گریه دار رو با خنده شیطانی می نویسم!
یه کاراکتر دختر داشتم از خرید متنفر بوده °~°
شخصیت اصلی فوقش یه بار حق از هوش رفتن داره :/
عجق وجق ترین اسم کاراکترم کاویان بوده (همش ممد و...)
و معمولن بلاهایی که سر کاراکترا میارم تو خواب سر خودم میاد •_•
تو یه رمان بدون شرح مراسم عروسی، عاقبت به خیرشون کردم!!!
ده صفحه متن آهنگ نمی نویسم
هل ندید به همه می رسه
(رمان هنجار شکن)