دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 255709

تاریخ انتشار : آذر 1398

محرم امسال برادر شوهرم زنگ زد بهمون بریم از در خونش شله زرد نذری بگیریم.آقا ما هم بیرون بودیم سر راه رفتیم دم در خونشون.بعد در خونشون ازین چشمیا داره(خونشون آپارتمانیه)
منم همیشه تو ذهنم بود که همینطور که از چشمی بیرونو میبینن،اگه یکی هم این طرف چشمشو بچسبونه به چشمی میتونه داخل خونه رو ببینه یا نه؟!
خلاصه نمیدونم یهو چم شد که خم شدم چشممو چسبوندم به چشمی.همون موقع هم برادر شوهرم درو باز کرد.وااااای وااااای خیلی بد بود.داشتم میفتادم تو بغلش.قشنگ فهمید داشتم تو خونشون رو نگاه میکردم
نکته جالبش اینجاست که خونه خودمونم درش چشمی داره!هنوزم که هنوزه نمیدونم این چه کاری بود اون لحظه کردم؟!وچرا با در خونه خودمون امتحان نکردم و... ((( :