دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 255509

تاریخ انتشار : آذر 1398

سلام بر همگی. ماه رمضون سال پیش افطار خونه یکی از آشناهای خانمم دعوت بودیم. این آشنا در حد خاله و عمو هست برای خانمم. طی روز خانمم دوبار سر کار زنگیده بود که تأکید کنه زود بیام، دیر نریم خونشون. قرار بود صبح ناظر آب بیاد برای تست لوله های آب و فاضلاب. (بله، من مهندس ساختمونم) آقا، ایشون گذاشت ساعت 3 بعدازظهر اومد. تست لوله های شش طبقه تا نزدیک غروب طول کشید. دیگه سریع ماشین گرفتم رسیدم خونه. حالا خانمم خشمگین، فحش و بد بیراه نثارم می کرد. گفتم: لباسام رو آماده کن، ماشین هم از پارکینگ بیار بیرون، من یه دوش بگیرم، لباس عوض کنم، بریم. وقتی رفت، من به سرعت نور آماده شدم، دویدم پایین از راه پله. از شیشه کنار در ورودی ساختمون ماشینمون رو دیدم که جلوی در پارک شده. در ساختمون رو که باز کردم دیدم خانمم توی ماشین اون طرف رو نگاه می کنه (قاعدتا باید با نگاه غضب آلودی به در خیره شده باشه!) در ماشین رو باز کردم تا بشینم داخل، یه دفعه خانم پشت فرمون برگشت نگام کرد، 0_0 چرا خانمم ده بیست سال پیر شده؟ تا دهنشو باز کرد حرفی بزنه، خانمم از اون طرف کوچه توی ماشین صدام زد. تازه فهمیدم چه سوتی وحشتناکی دادم!!!!! یه ببخشید کوچیک و الفرار! حالا سوار ماشین خودمون شدم (رنگ و نوعش با اون ماشینه یکی بود، خب، حتی خانمه مثل خانمم چادر مشکی داشت.)
خانمم :)))))))))) از خنده اشک از چشماش میآد.
من :((((( حتی مجبور شدم خودم بشینم پشت فرمون چون نمی تونست خودش رو کنترل کنه.
اون خانمه ^_^ فرمونش کلا خورده شد.