تاریخ انتشار : آبان 1398
یه سری رفته بودم کربلا یه خانم میخواس کالسکه بچشو کنارم بذاره منم صدام گرفته بود با اشاره دست باهاش حرف میزدم اینم فک کرد من عربم :))) هیچی دیگه هی نصف عربی نصف فارسی بامن حرف میزد منم دیدم ایسگا کردم طرفو بعضی کلمه ها رو عربی میگفتم یهو مامانمو داداشم اومدن پیشم :))))) شرو کردن به فارسی حرف زدن با من هیچی دیگه طرف منو یه جور نگا میکرد انگار انگل جامعه رو داره نگا میکنه منم زده بودم زیر خنده بنده خدا فقط گف واست متاسفم بیشعور :))))