تاریخ انتشار : شهريور 1398
آغا یه بار کسی خونه نبود و من رفتم حموم حوله هم با خودم نبرده بودم بعد که کارم تموم شد همینجور لخت اومدم بیرون دیدم که واییی خواهرم که تو آشپزخونس سریع رفتم تو اولین اتاقی که دیدم درو بستم و از تو سوراخ قفل در بیرونو نگاه کردم دیدم خواهرم داره میدوه میاد و یه چیزی میگه من اهمیت ندادم و رفتم که یه چیزی دور خودم کنم که دیدم اومدم تو خواهرم و قسمت بدش اینجاس که دوستاش تو اتاق بودن
پ.ن:خدا نصیب گرگ بیابون نکنه چنین شانسیو