تاریخ انتشار : شهريور 1398
سلام یه بار که قرار بود داداش و زنداداشم از بیمارستان بیان (بله بچه به دنیا اورده بودن) پدر بنده تو صندوق عقب ماشین یه گوسفند گذاشته بود و من نمیدونستم وقتی خونه بودیم بابا بهم گف برو از تو ماشین گوشیمو بیار اقا ما رفتیم گوشیو بیاریم که یهو این گوسفنده بالا پایین پرید من که نمیدونستم فک کردم جن پریده رو سقف ماشین و داره بالا پایین میپره ینی جوری پریدم خونه که اهل بیت بعد از فهمیدن ماجرا مجبور شدن فرش جدید واسه خونه بخرن نکته جالبش اینه که من ۱۵ سالم بود