تاریخ انتشار : خرداد 1398
ی بارم خانواده رفته بودن مسافرت منم تو خونه تنها
که داییم بهم زنگ زد گفت میخوام بیام خونتون
حوصلشو نداشتم گفتم هیچ کس خونه نیست منم خونه دوستمم
قطع کردم دیدم داره صدایی از تو حیاط میاد رفتم نگاه کردم دیدم داییم داره همونجایی میگرده که همیشه میریم بیرون کلیدو میزاریم
حالا نمیدونم کدوممون بیشتر ضایع شدیم