تاریخ انتشار : ارديبهشت 1398
دیشب رفته بودیم خونه مادربزرگم بعد از شام خوردن دیدم داییم یهویی پاشد رفت بیرون.
چن دیقه بعد منم کنجکاو شدم رفتم بیرون،رفتم دیدم داییم جلو دره ازش پرسیدم منتظر کسی وایسادی؟
گفت غذا زیاد خوردم اومدم اینجا بگوزم @_@