دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 250883

تاریخ انتشار : فروردين 1398

لطفا تا آخر بخونین واسه تایپش کلی زحمت کشیدم در ضمن خنده داره:
یکی تعریف می کرد رفته بودم نماز جماعت. بین دو نماز امام جماعت شروع کرد به تعریف یک داستان. گفت: سه تا دزد به خانه مرد عابدی میرن و همه وسایل دزدی رو روی خر عابد می گذارند و با خودشون می برن. دوتا از دزد ها برای این که سهم بیشتری ببرن اون یکی دزد رو کشتند. امام جماعت ادامه داد که: دزدی که بین اون دوتا قویتر بود ضعیفه رو کشت و ساعتی بعد به خاطر سمی که دزد قبلی توی غذاش ریخته بود مرد. خر هم طبق عادت به خانه عابد برگشت. بعدش امام جماعت گفت که اگر آدم خوبی باشید خدا هم هواتون رو داره و از این حرفا. از آخر صف معتادی بلند شد و گفت: سه تا دزد که مردن، خر هم که نمیتونه حرف بزنه پس کی این داستان رو برات تعریف کرده؟
اینجا بود که فرش های مسجد گاز زده شدندی و امام جماعت دیگر رویت نشدندی......