تاریخ انتشار : اسفند 1397
این خاطره ماله من نیس...برا بابامه ولی هروقت تعریف میکنه ما از خنده غش میکنیم.
میگه که :یه بازی داشتیم خعلی مزخرف بود،میرفتیم زیر پتو اون دو نفر دیگه هم باید سعی میکردن پتو رو از دورت باز کنن.
بعد یه بار داداشم رفت اون زیر،دماغشم آورده بود بیرون و سفتم پتو رو چسبیده بود که یهو من رفتم جلو دماغش،پشتمو کردمو گفتم زاااارت.......
آغا مارو میگی:-) :-) :-)
اون عموی بنده خدای من که سوراخای دماغشم گشاده رو میگی:-
اونارو میگی:-D