تاریخ انتشار : اسفند 1397
یه بار تو کوچه تنها داشتم میرفتم یه نگاه به دور و بر انداختم دیدم هیچ کس نیست.....
لامصب دماغم بدجور گرفته بود.
یه دستمال درآوردم همونجا وسط کوچه با آت آشغالای اضافه درگیر بودم،دیدم نه اینجوری نمیشه انگشتمو تا آرنج بردم تو کم کم داشت به جاهای خوب میرسید که یهو دیدم یه ماشین اون ته توش آدم هست!
فوری خودمو جمع کردم تازه چشمم افتاد به یه ماشین دیگه که دقیقا جلوی پام بود و شیشه های کصافطشم دودییییی...
دو تا پسر ژیگول نشسته بودن با دهن:O نگام میکردن......
من:????
اونا:????????