تاریخ انتشار : بهمن 1397
یه روز تو مدرسه یکی از اراذل اکیپمون دوغ خرید اومد تو جمع ما .رفت در دوغ رو باز کنه ، تکونش داد بعد درشو گرفت سمت من بازش کرد ، فک کنم نصف گازش خالی شد رو ما.
بعد یه دوتا از این سال پایینی ها مارو دیدن و شروع کردن به خندیدن ، منم از کوره در رفتمو اون کلمه سه حرفیه رو با صدای خیلی بلند گفتم .
زنگ بعد ناظم اومد تو کلاس امتحان گرفت ، رفتم برگه رو تحویل بدم بهم گفت خجالت نمیکشی هر حرفی رو میزنی ؟؟
بعله مثه اینکه آقا تو حیاط حرف مارو شنیده بوده .
من :/
ناظم :|
بابام وقتی اومد کارنامه بگیره :))