تاریخ انتشار : شهريور 1397
پارسال اومدم تو کوچمون دیدم هیئتمون داره میره، یه دختر خوشگلم وایستاده بود تو پیاده رو. سریع رفتم زیر عَلَم، دو قدم بردمش کمرم رگ به رگ شد افتادم وسط کوچه. بعد چند دقیقه دختره دلش سوخت اومد جلو گفت بگم شوهرم ببرتون درمانگاه؟
انقدر خودمو چنگ انداختم ترسید فرار کرد