دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 241927

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1397

وقتی دارم این پست رو مینویسم بدونید 3 روز کلا از خدمت 21 ماه سربازیم مونده و فقط روحم مرده همین!
ساعت 3 و نیم نصفه شب رمضون:
آموزشی تو عجب شیر آخراش بردن مارو اردوی صحرایی
ی اکیپ کامل از بالا اومده بودن برا بازدید
از شانس هم منو انتخاب کردن سوال پرسیدن مام نخبه روزگار
گفت تو عینکی هستی و بنظر باهوش میای .. ژکوند لبخندی هم بود همراهش
بالاخره سوالش این بود ک بار مبنای ژ - 3 چی بود؟؟
منم جواب رو نمیدونستم اینورو نگا کن اونورو نگا کن.. یکی از درجه دارا با دستش عدد 3 رو نشون داد و منم نه گذاشتم نه برداشتم، گفتم: 3 کیلو =) با اعتماد بنفس زلاتانی
ب فرمانده گروهانمون نگاه کرد و ی سری تکون داد و از ارزیابی کلی دوره 10 نمره بخاطرم کسر شد
حالا درد جلوس بابا...
بعد اینکه اینا رفتن موقع غروب بود ک گروهانو ب صف کرد و گفت بدون پوتین پابرهنه ، ی سوت گرفت دستش فرمانده و گفت بچه ها میدونین این چیه؟ شیپور وحشت...
با هر سوتم میرین بالای تپه پابرهنه و دومین سوت 10 ثانیه ای پایین تپه هستین.
سوت اول برو
سوت دوم بیا
- بار مبنای ژ - 3 چنده آقای فلانی...
+جناب سروان سیصد تیر
- نخیر 3 کیلو
سوت1
سوت2
بار مبنای ژ - 3 چنده؟ 3 کیلو نه ه ه ه ه ؟؟؟ :/
سوت 1 سوت 2
روال در حد 30-40 بار تکرار شد راحت
فرداش دیگه از شدت کوفتگی نمیتونستیم رو پا وایستیم...
تنها دستاوردم از خدمت :
مشهور ب مسئول چای و 3 کیلو :)