دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 236899

تاریخ انتشار : آذر 1396

بزرگی می‌گفت: همسرم مدتی ناخوش بود و از این بابت بسیار ناراحت بودم. روزی از شدت ناراحتی و غم از خانه بیرون رفتم. بی‌خودانه می‌رفتم تا به بازار رسیدم. در آن هنگام مردی را دیدم که همسر او سالم بود و داشت دهنش را سرویس می‌کرد و خوار مادرش را به هم جوش داده بود، لذا خدا را شکر گفتم و از زنم مراقبت نکردم تا مرد و هم اکنون زندگی شاد و خرمی دارم.