دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 232175

تاریخ انتشار : تير 1396

دیروز قرار شد برای افطار با زنای همسایه آش درست کنیم مادرم به منو آبجی بزرگترم گفت برین خونه مادربزرگتون اونو بیاریدش

خلاصه؛

هنوز به آخرای کوچه نرسیده بودیم که چندتا از زنای همسایه مشغول سبزی پاک کردن برای آش +خودتون میدونید غیبت

زن همسایه اولی:آهای خانوما میدونستین دختر بووق(دختره منظورشون آبجی بزرگم بود) توی کنکور حالا من سردر نمیارم از این چیزا فقط میدونم رشتش پزشکیه توی کنکور رتبه یک قمی اوورد
قیافه زنای همسایه:O_o
زن همسایه دوم:حالا هانیه منم هست همیشه درحال خوندنه اونم پستای فیس بوک
من:آبجی بیتا اینا از بودن ما خبر ندارن بیا بریم میفهمنا
آبجیم:غیب نداره ولش کن
زن همسایه سوم:وا اینا که خوبه دختر من تعریف میکرد میگفت یه روز صبح باباش رمز کارت شارژ وتسش فرستاد 34512890127889563 حالا دختر بیچاره من هی وارد میکنه نمیشه بعد کلی تحقیق فهمیدیم رتبه کنکورش بود
زنای همسایه:#^_^#
که یکدفعه گودزیلامون خواهر پنج سالم همتا میاد (همسایه ها متوجه میشن) میگه آبجی مامان بزرگ خودش اومد
زنای همسایه غیبت کنه ما داریم؟

امضا:yekte1384