دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 230597

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1396

رفته بودیم کوه واسه چیدن تره و اینجور سبزیا...
عاغا یه قسمتی از کوه بود ک همش سنگ و صخره بودو بالا رفتن ازش خیلی خطرناک بود.
بابام ازش کشید بالا.
حالا مامانم خطاب به من : اخه اگه اون سبزیا تره بودن ک تاحالا چیده بودنشون
من_ نه بابا...مادر من اخه کی میتونه ازین کوهه بره بالا.
مامانم: کجای کاری دختر...مث بز کوهی میکشن بالا ازش
من_ مامان بابا الان از کوهه کشید بالا ها :|
چند دقیقه بعد همون روز...
دومادمون: مامان این نونا ک کنار آتیشه رو نمیخورید؟ بخورمشون؟
مامانم : نه گذاشته بودیم واسه سگ و گربه ها حالا تو میخای بخور فرقی نداره :|
از اون روز به بعد دومادمون دیگه اون آدم سابق نشد :|
حالا همه باهم: مادر من مادر من تو یاریو یاور من :|
آی لاو یو ننه :))