دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 228752

تاریخ انتشار : بهمن 1395

یه روز بابا بزرگمو واسه پاهاش بردیم تهران پیش یه دکتر معروف (با کلی خواهش و التماس که این باید از شهرستان بیاد و خیلی اذیت و درد داره ...اینا واسش وقت گرفتیم)

خلاصه میریم داخل پیش دکتر خودمون معرفی می کنیم که فامیل دکتر فلانی هستیم (فامیلمون بود که اینو معرفی کرد) آقای دکتر هم به نشانه ی احترام از پشت میز میاد اینور دستشو دراز می کنه که با بابابزرگم دست بده ، از قضاء این دکتر یکی از پاهاش مادرزادی چلاق بود و می لنگید، بابا بزرگم تا این صحنه رو دید دست نداد :))) روش کرد اونور با حالت قهر بلند داد زد این اگر خوب کن بود پا خودش رو خوب می کرد :))))) گذاشت رفت...
آبرو یارو رو جلو همه برد :))))))))

خب دیگه لریم دست خودمون نیست خیلی روک هستیم :))))