دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 227627

تاریخ انتشار : دي 1395

یه روز دوتا پشه همدیگرو میبینن بعد باهم دوست میشن میرن ازمایش دی ان ای (DNA)میدن میفهمن برادرن! آخه از یه نفر خون خورده بودن خلاصه میرن میگردن طرفو پیدا میکنن!
خب تا اینجاش واسه من قابل هضم بود!
مشکلم اینه که طرف صبح از خواب پاشده میبینه دوتا پشه پشتش یه ایل پشه دارن با عشق نگاش میکنن!(اون دوتا رفتن بقیه اونایی که ازش خون خورده بودن رو هم پیدا کردن دنبال خودشون اوردن!!!!!) یه دفعه همشون باهم میگن باااااابااااااا!!!!!!
اینو کجای دلم بذارم؟!؟
یارو گرخیده فرار کرده یه ایل پشه هم دارن دنبالش پرواز میکنن هی هم میگن بابا بابا بابا
یارو الان تو تیمارستانه!پشه ها هم اعتصاب کردن غذا نمیخورن میرن تو خیابون شعار میدن ما بابامونو میخوایم!ما بابا مونو میخوایم!!!هیچی دیگه با طرفو با اردنگی شوت کردن بیرون!