دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 224801

تاریخ انتشار : شهريور 1395

عروسی پسر خالم بود.منم گفتم بذار یکم متفاوت باشم.واسه همین موهامو طوسی خیلی خیلی روشن رنگ کردم.( چون موهام لخته چیز خفنی از آب درومد )توعروسی هم حضور بسیار فعالی داشتم!!!!!.به طوریکه تاموقع شام اصن ننشستم.ترکوندم خلاصه....یه هفته بعد داشتیم با فامیل فیلم عروسی رو نگا میکردیم.رسید به اون قسمت که چراغارو خاموش کردنو رقص نور گذاشتن.یهو مادر بزرگ بنده گفت : عه...این شبرنگه کیه این وسط? ( شبرنگ به خاطر رنگ موهام:-(:-(:-( ○ _ 0از اول عروسی اون وسطه! !!!!!دختر خالم گفت:آره. اتفاقاً هر وقت که چراغارو خاموش میکردن ومن رامو گم میکردم یه نگا به اطرافم میکردم.وقتی موهاشو میدیدم میفهمیدم کجام!!!!!!من صدامو صاف کردمو اهم اوهوم!!!!!!کردم بلکه متوجه شه...برگشت سمت منو یه نگا به من کرد یه نگا به تلویزیون و دوباره این کارو تکرار کرد.بعد یه دفه جیغ کشیدو گفت:وااای میکاییل ببخشید....نشناختمت.:O:O:O:O جاااااااااااااان؟؟؟؟ دختر خاله جان، گلم تو خودت اولین نفری بودی که گفتی رنگش بهت میاد.حالت خوبه؟ مادر بزرگ گرام از شما دیگه بعیده......بقیه هم که هیچی نمیگفتنو هار هار میخندیدن.واقعا فک و فامیله که من دارم؟
اصن 666وضعی..........